در میان دلایل متعددی که فیلمنامه نویسان هالیوود امسال اعتصاب کردند، نگرانی فزاینده در مورد اینکه چگونه مدیران صنعت قصد دارند از سیستم های هوش مصنوعی مانند ChatGPT یا ChatGPT استفاده کنند، است. سودوریت برای تکمیل کار خود یا جایگزینی کامل آنها. و در حالی که بیشتر پاسخهای آنلاین به اعتصاب مثبت بوده است، یافتن آن نیز آسان شده است بیانیه بر رسانه های اجتماعی از سوی افرادی که ادعا میکنند در واقع هیچ تفاوتی در کیفیت بین اسکریپتهای قلمشده با هوش مصنوعی و اسکریپتهای نوشته شده توسط انسان وجود نخواهد داشت.
در فیسبوک، یکی از کاربران به پستی درباره نگرانیهای نویسندگان درباره هوش مصنوعی پاسخ داد و گفت: «برای آنچه که منتشر میکنند، [Chat]GPT این کار را به خوبی یا بهتر انجام خواهد داد.” این نظر به خودی خود نماد گفتگوی روبه رشدی است که در مورد اینکه آیا هوش مصنوعی تا حدی تکامل می یابد که بتواند اسکریپت های “خوب” بنویسد. عدهای هستند که معتقدند زمان زیادی است که هوش مصنوعی بتواند فیلمنامهها و کتابهایی را تولید کند که به اندازه فیلمهای انسان «خوب» باشند. این کلمه – “خوب” – در این مکالمات زیاد می آید. “بهتر” هم همینطور.
در حال حاضر، بحث در مورد اینکه آیا ChatGPT هرگز میتواند چیزی بهتر از اسکریپتها و جوکهایی که در حال حاضر هنگام درخواست تولید میکند بنویسد، بیهوده است. به احتمال زیاد، احتمالاً خواهد شد. اما کیفیت مواد ایجاد شده با هوش مصنوعی مهم نیست – حداقل، نه در مورد هنر.
هنر “خوب” چیست؟
هالیوود عاشق الگوریتم هایش است. در سالهای اخیر، صنعت یک روش الگوریتممحور برای بررسی و انتخاب را اتخاذ کرده است. (بعضی از برنامهها حتی از راه خود برای طنز کردن آن استفاده کردهاند). به هر طرف که نگاه میکنید، به نظر میرسد «متخصصان» بیشتری ظاهر میشوند که اصرار دارند فرمولهایی وجود دارد که هر نویسندهای باید از آنها پیروی کند تا داستان خوبی را روایت کند.
دوباره آن کلمه وجود دارد. خوب حتی یک داستان “خوب” چیست؟ آیا از یک فرمول برای سه راهی پیروی می کند؟ چیزی که به تمام ضربات دراماتیکی که در کتابهایی مانند آن نوشته شده است ضربه میزند نجات گربه? تعداد زیادی فیلم و برنامه تلویزیونی عالی وجود دارد که در ظاهر، نه تنها از نظر فنی و ساختاری کلاسیک هستند، بلکه بی عیب و نقص هستند. فیلم هایی مانند آرواره ها، پنجره عقب، و تاپ گان: ماوریک به ذهن میرسه. اما آیا این بی عیب و نقص فنی آنهاست که این فیلم ها را به یاد ماندنی می کند؟
آنچه که هوش مصنوعی فاقد آن است
وقتی تعریف هنر را در گوگل جستجو می کنید، اولین چیزی که ظاهر می شود بیان می کند که «بیان یا به کارگیری مهارت و تخیل خلاق انسان است». با در نظر گرفتن این موضوع، من استدلال می کنم که اینطور نیست فقط دقت فنی تاپ گان: ماوریک و آرواره ها که آنها را بسیار خوب می کند. به هر حال، فیلمهای «بینقص» زیادی وجود داشتهاند که با این وجود، شکست خوردهاند. به این دلیل است که الف از نظر فنی اگر هیچ چیزی از لحاظ احساسی واقعی در درون آن نباشد، فیلم عالی همچنان میتواند به اندازه یک پارچه خشک تأثیر بگذارد.
و یعنی چه چیزی فیلم ها را شبیه می کند تاپ گان: ماوریک عالی. این انعطاف پذیری انسانی است که در هر قاب نمایش داده می شود. این لطافت بین ماوریک و مرد یخی در یک مکالمه با هم و دلشکستگی آرامی است که در صدای ماوریک وجود دارد وقتی او به پنی جنیفر کانلی در مورد روشهای بیشماری میگوید که پسر بالمن سابقش را ناامید کرده است. هیچ کدام از این صحنه ها نیاز دارد در بودن موریک. از منظر ساختاری، داستان فیلم بدون آنها کاملاً خوب خواهد بود، اما اگر آنها گنجانده نمی شدند، تجربه بسیار بی روح تری بود.
و در مورد همه فیلمها و برنامههای تلویزیونی که نه تنها فرمولهای خاصی را میشکنند، بلکه بدون ساختار هستند، چطور؟ روی کاغذ، فیلمی مثل فیلم وونگ کار وای چانگکینگ اکسپرس (یک مورد علاقه شخصی این نویسنده) عمیقاً ناقص است. به طرز چشمگیری تکراری و نامرتب است. اما در درون این آشفتگی رمانتیسمی وجود دارد که به فیلم اجازه می دهد تا به عظمت فراتر رود. شخصی در این دنیا وجود دارد که می تواند صحنه پایانی آن را بدون خزیدن لبخند غول پیکری بر روی صورتش تماشا کند.
حتی نگاه کن Avengers: Endgame. در سومین پرده، فیلم به اوج فرمولی اما غیرقابل انکاری میرسد که با لحظهای بینقص از خودگذشتگی از جانب تونی استارک ساخته رابرت داونی جونیور به اوج میرسد. فیلم میتوانست لحظاتی بعد با تصویری از دوستانش که زندگی او را جشن میگیرند به پایان برسد. اما اینطور نیست. بجای، پایان بازی با سفر استیو راجرز کریس ایوانز به عقب در زمان برای رقصیدن با عشق زندگیاش به پایان میرسد.
به عبارت دیگر، بزرگترین فیلم ابرقهرمانی تاریخ جهان، در لحظه ای آرام از ارتباط انسانی به پایان می رسد. آیا یک سیستم هوش مصنوعی، سیستمی که برای تجزیه و تحلیل فرمول ها و الگوها و بازتولید آثار جدید از آنها طراحی شده است، این نبوغ را دارد که چنین فیلم غول پیکری را به روشی غیرمتعارف و انسانی به پایان برساند؟
لمس انسان
در اوایل سال جاری، یکی از طرفداران برای نیک کیو، خواننده و ترانه سرا، تلاشی نوشته شده توسط ChatGPT برای آهنگ نیک کیو فرستاد. این نوازنده در پاسخ نوشت: «آنچه یک آهنگ عالی را عالی میکند، شباهت نزدیک آن به یک اثر قابل تشخیص نیست. نوشتن یک آهنگ خوب تقلید یا تکرار یا پاستیچ نیست، برعکس است. کیو استدلال می کند که این مبارزه ذاتی انسانی در پشت هر اثر هنری است که باعث می شود آن را با کسانی که با آن در تماس هستند طنین انداز کند.
این شناخت خوانندگان از نگرانی های شخصی استن لی در درون پیتر پارکر است، نه فقط قدرت های فوق العاده او، که او را متمایز می کند. همین امر برای هر فیلم بزرگی، خواه این موضوع صادق است Avengers: Endgame یا یک درام صمیمی مانند گمشده در ترجمه، که با احساس بیگانگی که زمانی سوفیا کاپولا احساس می کرد موج می زند. این آسیبپذیری هنرمند است، به عبارت دیگر، این چیزی است که به ما امکان میدهد به طور کامل با آثار او ارتباط برقرار کنیم.
این چیزی است که هیچ سیستم هوش مصنوعی هرگز قادر به بازسازی آن نخواهد بود. خیلی برهنه است. بیش از حد شجاع. خیلی کثیف خیلی انسانی بنابراین، سؤالی که در قلب این گفتگو وجود دارد، نباید این باشد که آیا هوش مصنوعی هرگز قادر به تولید هنر «خوب» خواهد بود یا خیر.
سوالی که همه ما باید به جای آن از خود بپرسیم این است: حتی اگر هنر توسط شخص دیگری ساخته نشده باشد چه فایده ای دارد؟