من یک کار نیمه وقت دارم که کاملاً خوب است، به جز یک کار که باید انجام دهم – حتی خیلی اوقات، فقط یک هفته در میان – که به طور جدی از آن متنفرم. این کار دشوار نیست و بیش از 30 دقیقه طول نمیکشد: من فهرست بلندبالایی از پاراگرافهای کوتاه درباره افراد مختلف و مقالات سازمانم را که در نشریات و برنامههای مختلف نقلقول یا نقل قول شدهاند اسکن میکنم، سه یا چهار مورد را انتخاب میکنم. از این موارد، و آنها را به یک پاراگراف جدید و مستقل تبدیل کنید، که به من گفته می شود بین تعداد انگشت شماری از افراد (عمدتا اعضای هیئت مدیره) توزیع شده است تا “مهم ترین” پوشش مطبوعاتی آن هفته را برجسته کند.
چهار هفته پیش، من شروع به استفاده از هوش مصنوعی برای نوشتن این پاراگراف کردم. هفته اول، حدود 40 دقیقه طول کشید، اما اکنون آن را به حدود 5 دقیقه رساندم. فقط یک همکار می داند که من این کار را انجام داده ام. ما عادت داشتیم نوشتن این تاپیک را خاموش کنیم، اما از آنجایی که خیلی سریع و آسان و، صادقانه بگویم، جالب است، من هر هفته آن را انجام دادهام.
خود این فرآیند در ویژگی “Playground” OpenAI انجام می شود که عملکردی مشابه محصول ChatGPT این شرکت ارائه می دهد. Playground به عنوان یک صفحه خالی ارائه می شود، نه یک چت، و بنابراین در شکل دادن کلمات موجود به چیزی جدید بهتر است. من دستورم را در بالا می نویسم که همیشه با چیزی مانند “یک پاراگراف به سبک روزنامه از موارد زیر بنویسید” شروع می شود. سپس، سه یا چهار پاراگرافی را که از لیست انتخاب کردهام، در زیر فرمان خود میچسبانم و – آموختهام که بسیار مهم است – آنها را ویرایش میکنم تا مطمئن شوم که دستگاه آنها را به درستی “خوانده” میکند. گاهی اوقات این به معنای قرار دادن یک اسم خاص به نقل قول یا حذف یک عنوان موجود است. شاید تو فکر می کنی، این هم مثل کار به نظر می رسد، و همینطور است – اما این بسیار سرگرم کننده است که فرآیندم را اصلاح کنم و ببینم که دستگاه در انتهای دیگر چه چیزی می ریزد. من دوست دارم فکر کنم که خودم را از چرخ گوشت به متذکر یا مدیر چرخ گوشت تبدیل کرده ام.
من مدام منتظر هستم تا معلوم شود، و مدام فکر می کنم که به نحوی این کپی خودش را نشان می دهد که هست. اما نه، و نه، و در این مرحله، فکر نمیکنم هرگز چنین شود (حداقل، تا زمانی که این مقاله منتشر نشود). که من را به سوال جالب تری سوق داد: آیا مهم است که من، یک نویسنده و ویراستار حرفه ای، اکنون مخفیانه یک ربات داشته باشم که بخشی از کار من را انجام می دهد؟
من خودم را با این تصمیم متعجب کردم که نه، فکر نمیکنم اصلاً مهم باشد. این به نوبه خود کمک کرد تا مشخص شود دقیقاً چه چیزی در مورد نوشتن این پاراگراف بود که در وهله اول بسیار از آن متنفر بودم. متوجه شدم که کاری که انجام میدهم اصلاً نوشتن نیست، بلکه فقط در حال تولید کپی است.
کپی همه جا هست شانس بسیار خوبی وجود دارد که حتی شما، خواننده عزیز، هنگام خواندن این مطلب با کپی مواجه شوید: در حاشیه، بین شکستن پاراگراف، فراتر از این صفحه، یا در پنجره ای دیگر، همیشه معلق، در تبلیغات یا ایمیل ها – نویز سفید پر حرف از وجود ما
ChatGPT و Playground در کنار هم قرار دادن کپی بسیار خوب هستند. نتایج مطمئناً عالی نیستند، اما کاملاً به اندازه کافی خوب هستند، که دقیقاً به همان خوبی است که اکثر نسخهها نیاز دارند: قابل فهم اما هوشمندانه نیست – به سادگی قابل استفاده است. این ابزارها به یک ویرایشگر نیاز دارند تا متن را زنده کند یا آن را انسانی کند. من اغلب متوجه میشوم که در اینجا یا آنجا یک خط تیرک اضافه میکنم – متوجه نشدید؟ من عاشق خط تیرهها هستم – یا جابهجایی یک جمله، تنظیم زمان، ایجاد کنش. در یک نقطه، اوایل، به یکی از دوستان دانشمند داده که با سیستمهای یادگیری ماشینی کار میکرد، شکایت کردم که به نظر میرسد ربات دستور من را برای «پرهیز از صدای غیرفعال» درک نکرده است. او اعلان “بدون افعال زمان گذشته” را پیشنهاد کرد، که کمک کرد اما کاملاً درست هم نبود. بیشتر درخواست هایم را برایش فرستادم. او گفت که آنها بیش از حد پیشنهادی هستند و من باید محکم تر، دقیق تر و تقریباً بد رفتار کنم. او گفت: “شما نمی توانید احساسات ربات را جریحه دار کنید، زیرا هیچ احساسی ندارد.”
اما این فقط موضوع است، اینطور نیست؟ نوشتن است احساس. و فکر کردن و اگرچه نوشتن قطعاً قوانینی دارد، اما بسیاری از نوشتن خوب تقریباً همه آنها را زیر پا می گذارد. زمانی که ChatGPT برای اولین بار منتشر شد، و به نظر میرسید که همه، بهویژه در دانشگاهها، دچار ترس شدهاند، به تجربهی خودم بهعنوان نویسندهای که با ابزار نوشتن به کمک رایانه دیگری بزرگ شدهام، فکر کردم: غلطگیری املا. من یک املای وحشتناک- واقعاً واقعاً افتضاح- هستم. من اغلب فکر میکردم که در دورهای متفاوت، پیش از بررسی املا، ناتوانی من در ساختن کلمات با اطمینان ممکن است مرا از حرفهای که دوست دارم باز داشته باشد.
الان به همه بچههایی فکر میکنم که در کنار ChatGPT نوشتن را یاد میگیرند، درست همانطور که من نوشتن را با غلط املایی یاد گرفتم. ChatGPT برای آنها نمی نویسد. در حال تولید کپی است. برای بسیاری از مردم، داشتن یک ربات که به آنها کمک می کند تا نسخه های قابل استفاده تولید کنند، دقیقاً کافی است تا به آنها اجازه دهد تا در دنیا به سر ببرند. اما برای برخی، مانع را کاهش می دهد. این آغاز کار نویسندگی آنها خواهد بود، زیرا آنها یاد خواهند گرفت که حتی اگر مقدار زیادی از نوشتن با کپی بد و بی روح شروع می شود، بقیه نوشته ها در ویرایش ها، در کار مجدد پیش نویس، در همه چیزهایی فراتر از شعار اولیه اتفاق می افتد. پایین آوردن کلمات در صفحه
در حال حاضر، مردم سخت کار می کنند تا این راه را برای نوشتن جدید و نویسندگان جدید ببندند. درست زمانی که در حال نوشتن جملات بالا بودم، ایمیلی از مدیر تحریریه دیجیتال در دریافت کردم سفر + اوقات فراغت به من در مورد یک به روز رسانی مهم در مورد “خط مشی ایجاد محتوای ما” هشدار می دهد. “در سفر + اوقات فراغتاو به صورت پررنگ نوشت، «ما فقط محتوایی را منتشر میکنیم که کاملاً توسط انسان نوشته شده باشد و استفاده از ChatGPT یا ابزارهای مشابه برای ایجاد مقالههایی که به طور جزئی یا کامل در اختیار ما قرار میدهید، خلاف خطمشیهای ما است.»
به نظر میرسد که این و سایر پاسخهای وحشتزده اساساً عمل نوشتن را که مولد است – یک فرآیند اشتباه درک میکنند. مطمئناً نویسندگانی وجود خواهند داشت – نویسندگان جدید، نویسندگان ضروری، نویسندگان جالب – که در کنار ChatGPT یا Playground یا سایر ابزارهای نوشتاری مبتنی بر هوش مصنوعی به روند خودشان میرسند، که زیباییشناسی و ایدههای جدید را در نوشتن و آنچه میتواند باشد باز کنند.
از این گذشته، در حال حاضر هنرمندان بزرگی وجود دارند که مدت هاست با روبات ها کار کرده اند. یکی از مورد علاقههای من برایان انو است که دهها سال است مبشری برای امکان کاوش موسیقی و همکاری با برنامههای کامپیوتری است. چند سال پیش، Eno در گفتگو با تهیه کننده Rick Rubin، روند خود را شرح داد: او با یک حلقه درام الگوریتمی که از نظر ریتمیک عالی است، شروع می کند و سپس شروع به وارد کردن خطاهای کوچک – تکه هایی از انسانیت – قبل از بازی با ورودی های دیگر برای شکل دادن می کند. صدا. “کاری که من بسیار انجام داده ام این است که سیستم را به گونه ای تنظیم می کنم که شروع به ورود به آن منطقه جالب شبه انسان کند.” او بازی در کنار دستگاه را توضیح داد. “گاهی اوقات، بخش بسیار جالبی وجود خواهد داشت که در آن “درامر” – یعنی کامپیوتر – “کار واقعاً خارقالعادهای انجام میدهد… گاهی اوقات این فرآیند به نوعی دو یا سه بار تکرار میشود تا به جایی برسد که من دوست دارم.”
سپس انو قهقهه ی بسیار بریتانیایی خود را خندید: “من واقعاً تعداد کمی از این چیزها را منتشر کرده ام … من فقط دارم با آن بازی می کنم و مجذوب آن هستم.” که فقط می توانم اضافه کنم: من هم همینطور.