اعتراف می کنم، از روی کنجکاوی تسلیم شدم و ChatGPT را امتحان کردم.
پس از خواندن همه هجوم ها در مورد اینکه چگونه بازاریابان و سازندگان محتوا برای ایجاد محتوای فراوان به این پلتفرم هجوم می آورند، علاقه مند شدم ببینم که از نظر سرعت و کیفیت محتوا چگونه کار می کند.
من شگفت زده شدم، وحشت کردم و یک فرصت عظیم دیدم.
شگفت زده از سرعت، وحشت از پتانسیل – و فرصت عظیم این نبود که با تمام نیازها و ایده هایم به آن بدوم، بلکه تا حد امکان از آن دور شوم.
مطمئنا موارد استفاده ای وجود دارد که این ابزار قدرتمند ایده خوبی است. هر چیزی که پیش پا افتاده به ذهن می رسد، مانند ورود داده ها. یا صرفه جویی در زمان، مانند ربات های چت که می توانند از طرح های خدمات مشتری شما پشتیبانی کنند
برای کسانی که میخواهند از هوش مصنوعی برای ایجاد وبلاگها، مقالهها و محتوای روشنگر استفاده کنند، میگویم: اگر این فنجان چای شماست، آن را دنبال کنید. با این حال، باید در نظر بگیرید:
اثر شخصیت زدایی
صادقانه بگویم، من شما را تشویق می کنم که از ChatGPT بخواهید مقاله یا وبلاگی در مورد موضوعی که به آن علاقه دارید بنویسد. موضوعی که دوست دارید درباره آن با مردم صحبت کنید و بینش خود را به اشتراک بگذارید.
انجام دادم و دردناک بود.
غرق شدن در جذابیت یک محتوای فوق سریع که نکات هوشمندانه ای دارد، آسان است، اما وقتی محصول نهایی را می بینید و با خود فکر می کنید “آیا این به نظر من می آید؟” مگر اینکه قبلاً مانند یک ماشین نوشته اید (که امیدوارم این کار را نکرده باشید) پاسخ باید “نه” مطلق باشد.
از دست دادن عواطف انسانی
بدون فکر، درست است؟
چگونه یک ماشین می تواند احساسات انسانی را ایجاد کند – و چرا احساسات انسانی در وهله اول برای تولید محتوا بسیار مهم است؟
حتی چیزی به عنوان ابتدایی مانند یک پست وبلاگ باید شامل برخی از عناصر احساسی برای ایجاد انگیزه در خواننده یا سوق دادن آنها به نوعی عمل باشد.
وقتی محتوا تولید می کنیم، باید عناصر احساسی را وارد کنیم تا به دیدگاه خود ارزش و دیدگاه بیافزاییم. حتی مفاهیم فوقالعاده خشک را میتوان با دعوت به عمل مناسب یا پیوند عاطفی با بازیگری/عدم عمل به محتوا جالب و فریبنده کرد.
اتاق اکو دیجیتال
بله، میدانم که تمام هدف هوش مصنوعی و یادگیری ماشینی تکامل و تنظیم دقیق در طول زمان است.
اما، امروز، حتی زمانی که درخواستهایم را بهینهسازی کردم، ChatGPT محتوای کاملاً مشابهی را در نتیجه تولید کرد. حوزه تخصص خود و/یا صنعتی که در آن محتوا تولید می کنید را در نظر بگیرید. یک اسکن سریع از سرفصلها، برچسبها و عنوانها انجام دهید و مفاهیم و بحثهای بسیار مشابهی را خواهید یافت که قبلاً به خوبی بیان شدهاند.
حالا تصور کنید ده نفر از همتایان شما با ایده ها و درخواست های مشابه به ChatGPT بروند. شما باید انتظار داشته باشید که هر 11 نفر از شما وبلاگ ها/مقالاتی کلی داشته باشید که تفاوت چندانی با یکدیگر ندارند، منهای آن لمس فردی و انسانی.
این نه تنها به نوعی خطر سرقت ادبی را به دنبال دارد، بلکه محتوا را خسته کننده و بسیار شبیه هم می کند.
ایجاد کار بیشتر؟
در آزمایش من با ChatGPT، سرعت مطمئناً چشمگیر بود.
با این حال، هنگام خواندن خروجی، شکاف زیادی در طول، کیفیت محتوا و نکات قانع کننده وجود داشت. نه تنها مجبور شدم دوباره آن را بخوانم، بلکه زمان بیشتری را صرف اضافه کردن محتوا، ارائه جریان بهتر و ایجاد شخصیت کردم.
این کار کمی بیشتر طول کشید زیرا برخی از تنظیمات محتوا مانند قرار دادن یک میخ بیضی شکل در یک سوراخ گرد بود. (من می دانم که قرار است یک میخ مربع باشد، اما من بیضی را انتخاب کردم، زیرا در حالی که با آن چیزی که باید دور نبود، نتایج هنوز مطابقت نداشت.)
خاموش کردن داستان سرایی
زمانی که من در حال ایجاد محتوا یا ارائه هستم، یا به دیگران آموزش می دهم تا همین کار را انجام دهند، جنبه داستان گویی غیرقابل مذاکره است.
تجربه شخصی، داستانها، حکایتها یا قیاسها محتوای متقاعدکنندهای را ایجاد میکند که به خوانندگان یا شنوندگانش میچسبد. در مورد قرار دادن نام خود در مقاله ای که توسط ChatGPT نوشته شده است فکر کنید. آن دستگاه آنچه را که شما دیده اید، احساس نکرده است، یا آنچه شما دارید را تجربه نکرده است که به ایجاد این محتوا و زنده کردن آن کمک می کند.
توانایی محتوا برای طنیناندازی با مخاطبان به دلیل حذف چیزی که «ضربان قلب پیام» مینامیم، به دیوار دیجیتال برخورد میکند.
این تپش قلب است که باعث میشود مقالات و ارائههای عالی همان چیزی باشند که باید باشند: رابطهای عاطفی. آنها به مخاطبان شما اجازه می دهند، چه از طریق محتوای نوشتاری یا گفتاری، احساس کنند شنیده شده و شنیده می شوند.
از نظر من، این معامله شکن است.
از آنجایی که من مدیران اجرایی، افراد مشهور و سخنرانان مشتاق را در ایجاد و ساخت پیامهای خود راهنمایی میکردم، برای من این جایی است که کسی میتواند خود را متمایز کند. من معتقدم که شما باید به یک روش مدرسه قدیمی (و منظورم از مدرسه قدیمی، منظورم همین چند ماه پیش، قبل از ChatGPT است) عقب نشینی کنید، جایی که ایدهها توسط شما تولید، نوشته شده، سرمایهگذاری و ساخته میشوند.